دکتر محمدباقر قالیباف شهردار تهران و از فرماندهان دوران دفاع مقدس در بیان احساساتش از شهید کاظمی مینویسد:
نفس نفس اگر از باد نشنوم بویت/ زمان زمان چوگل از غم کنم گریبان چاک
خوب شد.یعنی بهتر از این نمیشد. برای مثل تویی مردن در بستر به ننگ مانندتر بود تا به مرگ.تو باید پیشتر و در آن غوغای هشت ساله مزد کرورکرور خلوص پاکت را از حضرت جل و علا میگرفتی و تا بیکرانهای عشق پر میکشیدی و جرعه نوش می الست از دست دلبر میشدی و عرشی میشدی و آسمانی و کبریایی و بر ما زمینیان و بر ای ماندگان رشک میبردی. ولی گویا تقدیر الهی بر این قرار گرفته بود تا چندی دیگر ملازم رکاب اسلام و انقلاب و ایران بمانی و در کسوت فرمانده نیروی هوایی وزمینی سپاه منشاء خدمات منحصر به فرد و به یاد ماندنی شوی و در زلزله ویرانگر بم در نجات زلزله زدگان سر از پا نشناسی و یک صد ساعت بیدار بمانی و خواب در مقابل چشمان همیشه بیدار تو سر تسلیم فرود بیاورد و فقط از هوش رفتن بتواند برای ساعاتی کوتاه تو را از تقلای خدمت بیمنت باز دارد
وقتی شنیدم که تو در کمال گمنامی و تواضع میداندار اصلی امداد و نجات در چهار روز نخست زلزله بم بودی، هیچ تعجب نکردم چرا که از سبیل اخلاص و جوانمردی و ایثار جز این انتظاری نمیرفت و کسی چه میداند که تو در آن صد ساعت بیداری چه حالی داشتی و چه حالی کردی و چه کیفی میکردی از اینکه حنجرهات از تک وتا افتاده بود و حریف عزم جزم تو نمیشد و کم میآورد و من چه غبطهها که نخوردم به حال و روز تو. و اینکه میدیدم تو چقدر از فرش کندهای و در حال عرشی شدن هستی.
راستی که تو خستگی را خسته کرده بودی! وقتی دیروز از سعید یادگار تو شنیدم که شب قبل از پر کشیدنت تجدید دیدار داشتی با یاد رفقای رفتهمان، ناخودآگاه به یاد حرفهایت در حلقه دوستان وهمرزمان در نیمه ماه مبارک رمضان افتادم و حس و حال عجیب تو که بوی رفتن و کندن و پر کشیدن میداد. آن شب وقتی تو از باکری میگفتی و چگونگی شهادتش، رنگ و بوی شهید گرفته بودی و این نه برداشت فردی من که ورد زبان همه رفقا بود و برای همه ما مسلم شده بود که دیری نخواهد پایید که ما از فیض حضور تو محروم میشویم و تو به آرزوی دیرینهات نائل میشوی و قدم به محفل انس یاران آسمانیات میگذاری.
تمامی گلهای این دسته گل از قبیله شقایقها بودند که در فصل لبیک با معرفت به رفیق اعلی پیوستند. طوبی لهم و حسنماب.
منبع : خبرگزاری ایسنا